دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

 

جستاره های کوتاهی در باب جنبش دانشجویی

 

مزدک نصیری
mazdak_n17@yahoo.com

 

جنبش دانشجویی در سر تا سر جهان همواره یکی از مهمترین و اثر گذارترین جنبش ها ی انقلابی و تغییر دهنده است. جنبش دانشجویی همواره با مقاومت در برابر زیاده خواهی طبقات حاکمه عامل تغییر بوده است. دانشجویان به خاطر آن که جوان و آرمان گرا هستند. همواره جز پیشروان رادیکال هر نوع تحولی در هر جامعه ای بوده اند. همچنین جز اولین گروهی که در برابر فاشیست ها مقاومت کرده اند.

جنبش دانشجویی هم می ۶۸ فرانسه را در خاطرات خود دارد که در آن با پیوند با کارگران و جنبش های کارگری توانستند. در قلب اروپا چنان تکانی را ایجاد کنند. که سرمایه داری را وادار به تغییرات گسترده و اصلاحات گسترده در درون خود کند و خود آن جنبش می ۶۸ توانست به عنوان الگو و معیاری برای خیلی از جنبش های هنری و... قرار بگیرد.

 هم تجربه ی دانشجویان امریکای لاتین را که یا در دانشگاه ها به حمایت و ترویج مبارزات مسلحانه می پرداختند و یا خود مستقیما به چریک ها می پیوستند که این تجربه در مورد دانشجویان دهه های ۷۰-۸۰ میلادی جامعه خودمان هم صدق می کند  و از آن طرف هم مقاومت دانشجویان چینی در برابر تانک های حکومتی که به دروغ خود را عامل رهایی طبقات پایین اجتماع می نامد در میدان تیان آن من... . اینها همه نمونه های کوتاهی از جنبش های دانشجویی جهان بودند.. و اما جنبش دانشجویی جامعه ما به کجا رفته است؟ در اینجا تنها می خواهم انتقادات کوتاهی را مطرح کنم  و نقاط قوت جنبش دانشجویی ایران را برای بعد می گذارم.

۱-جنبش دانشجویی در این چند سال متاثر از جریانات به اصطلاح اصلاح طلب آن خصلت واقعی خود را از دست داد و بیشتر وارد بازی های سیاسی که به او مربوط نمی شود، شد و بازیچه ی دست این جناح و آن حزب و اهرم فشاری برای چانه زنی.

۲- به خاطر سرکوبی که در دهه ۶۰ خصوصا انقلاب فرهنگی و اعدام های سال های ۶۰ و ۶۷ و همچنین شوکی که چپ در اثر سقوط شوروی در سطح جهانی داشت گفتمان چپ در میان دانشجویان مغفول مانده بود و در نتیجه دانشجویان بیشتر برخلاف واقعیت های موجود متمایل به یک شبه لیبرالیسمی بودند که با به اصطلاح روشنفکری دینی مخلوط شده بود و در نتیجه آشی پخته شده بود که حتی آشپزهایش هم در خوردنش مانده بودند... می خواهم بگویم نبود یک گفتمان چپ عقلانی که در عین برابری خواهی، آزادی را هم در نظر بگیرد، خیلی احساسا می شد.

۳- عدم ارتباط گیری با توده های مردم که همیشه ضعف تمامی جنبش های سیاسی جامعه ما بوده است.

۴- عدم توجه به مسائل جهانی و عدم هماهنگی با آن مثلا زمانی که در سرتاسر جهان بر ضد جنگ امریکا در افغانستان و عراق تظاهرات مستقل بر پاست و یا به بهانه ی مختلف بر ضد جهانی شدن تظاهراتی بر پا می شود، در دانشگاه های ما اصلا شاید کسی خبر دار هم نشود چه برسد به اینکه کاری کند.

۵- عدم وجود تشکل های مستقل صنفی سیاسی که بر می گردد به قوانین دست و پا گیر موجود، اما دانشجویان می توانند خودشان به صورت غیر رسمی این کار ها را بکنند.

در آخر هم یک مشکل بزرگی هم که تمامی هم نسلی های خودم با آن دست به گریبانیم، بی آرمانی و بی هدفیمان است... تا زمانی که این نسل نخواهد آرمانی مشخص برای خودش تعریف کند  و در راه آن حاضر به هزینه دادن نباشد،  در همین سرخوردگی و آشفتگی غوطه ور می باشد. ما باید مشکلات اصلی جامعه را بشناسیم مشکل اصلی جامعه ما شکاف طبقاتی است و عدم برابری بین انسان ها نه اینکه فلانی رییس جمهور شود و یا آن یکی وزیر و وکیل!!!!